شادی جدا از انسان نیست
- 15-02-2022, 12:06
- ЦЕНТР КВАНТОВОГО МЫШЛЕНИЯ
- 0
- 718
شادی یک جز (حالت) طبیعی و ثابت یک انسان است. شادی آغاز نمی شود و پایان نمی یابد. همیشه آنجاست. با شادی فرد با مردم و در نتیجه با کل جهان به وحدت در مییاید. اما همیشه زندگی کردن در شادی به انسان "داده نمی شود" (همیشه "امکان پذیر نیست"). در دوران مدرن ، مردم شادی را "تصادفی" و برای بسیاری قیر قابل دسترسی ارزیابی می کنند. اما این اشتباه بزرگ و عمیق بسیاری است. شادی در کنار ماست. او در ماست. درونمان می جوشد. اما ما نمی توانیم به او برسیم ، او را بدست بیاوریم ، او را حالت روزمره خود قرار دهیم ، زیرا بین ما و جهان مادی قرار گرفته است که کانون اصلی شادی - دنیای درونی (معنوی) ما را از چشمان ما پنهان می کند.
چگونه می توان شادی را پیدا کرد؟ این سوال بسیاری را به فکر فرو میبرد (و بیشتر نگران میکند). همه ناخودآگاه می دانند که دستیابی به چنین وضعیتی ضروری است. اما در واقع آنها راهی را که به آن منتهی می شود و دلایلی که این مسیر را مسدود کرده است را نمی دانند. بسیاری دچار ناامیدی و افسردگی هستند. برای خلاص شدن از شر این "بیماری" مردم پیش پزشکان می روند ، سالها قرص های مختلفی مصرف میکنند. اما دایره ناامیدی و افسردگی بیشتر و بیشتر می شود. اگر به آمار مراجعه کنید ، حدودآ بیش از نیمی از جمعیت جهان از این "بیماری" رنج می برند. و به سوال "چرا؟" هیچ پاسخ قابل اعتمادی وجود ندارد. به نظر برخی ، این سرنوشت است ، بیماری قرن. برای شادی کردن (یا جلوگیری از افسردگی و ناامیدی) ، مردم وقت زیادی را صرف برنامه های مختلف تفریحی ، اجراها ، مهمانی ها ، سفرها ، کنسرت ها و موارد دیگر می کنند. اما احساس شادی ایجاد شده از همه اینها کوتاه مدت و زودگذر است. به عبارت دیگر ، یعنی تا زمانی که یک کانون "شادی" (مهمانی ، اجرا و غیره) وجود دارد. با خاموش شدن کانون ، ناامیدی و افسردگی "آماده خدمت" است. مانند یک چراغ ، در حالی که می سوزد ، نور است، خاموش می شود - تاریکی مطلق حاکم میشود. چرا این "شادی" پیش پا افتاده است ، لحظه ای است ، دوام ندارد ، به یک حالت دائمی تبدیل نمی شود. دلیل آن خارجی بودن این کانونهای شادی است (مشروط). و امر بیرونی (مشروط) همیشه موقتی است. شادی واقعی نمی تواند پایان یابد زیرا منقل درون آن است. اما متاسفانه بسیاری هنوز در جایی از دنیای مادی(توهم) به دنبال او هستند. تا زمانی که انسان در دنیای مادی (توهم) به دنبال شادی است ، یا تا زمانی که ملاک شادی برای انسان ارزشهای مادی هستند ، شادی همیشه به عنوان سراب در بیابان خواهد بود. علت اصلی افسردگی و ناامیدی این است که افراد در شرایط بیرونی متمرکز شده اند و نمی خواهند به دنبال حقیقت باشند ، ناامیدانه به دنبال آن بگردند ، دانش کسب کنند. به عبارت دیگر ، ناآگاهی آنها (آنها نمی دانند کجا باید به دنبال شادی باشند) و به دلیل این ناآگاهی عذاب (افسردگی و ناامیدی) به انها تحمیل میشود.
بیایید ابتدا ببینیم افسردگی چیست. افسردگی مظهر خودپرستی (منیت) است. پس خودپرستی (منیت) چیست؟ خودپرستی ترکیبی از فقدان عشق، غرور ، ناامیدی، ترس ، نارضایتی، پوچی، شهرت پرستی، تکبر، کینه، زود رنجی، جاه طلبی ، حسادت ، خودخواهی ، طمع، انتقام جویی ، خودخواهی ، بزدلی ، خودپرستی، خساست و ... است. به عبارت دیگر ، خودپرستی (منیت) فقدان عشق است. و اگر عشق وجود ندارد، این بدان معناست که فرد از نظر روحی آزاد نیست ، او به کار مغز خود وابسته است ، او با شعور (با ابزار شیطان) زندگی می کند (یعنی شیطان از طریق شعور خواسته های خود را به او القا میدهد و فرد در اصل با خواسته های شیطان زندگی می کند) . بلکه وابسته به شعور است که کل مجموعه منیت بخشی جدایی ناپذیر آن است.
چرا کسی که با شعور(ابزار شیطان) زندگی می کند از نظر روحی آزاد نیست (به عبارت دیگر ، یک انسانی معنوی نیست)؟ زیرا شعور توسط سیستم (شیطان) کنترل می شود (یعنی شعور ابزار شیطان است) . یک انسان معنوی (شخصی با خدا ، شخصی که به سمت خدا می رود) برای سیستم (شیطان و ابزار او) سودمند نیست ("به درد نخور است" )، زیرا نمی توان او را فریب داد و کنترل کرد. این سیستم به یک برده نیاز دارد - به یک برده دنیای مادی (توهم) که، تابع شعور است. اگر انسان منیت نداشته باشد ، این نشان می دهد که او با ارزشهای معنوی و عشق زندگی می کند و طبیعتاً تسلیم بازی شعور نمی شود. بر این اساس، درک مردم از شادی متفاوت است : کسانی که زندگی معنوی دارند ، لذت را به معنای کامل کلمه درک می کنند ، زیرا شادی انها از درون می آید ، از دنیای معنوی ناشی می شود ، با عشق متولد می شود و کسانی که با شعور زندگی می کنند از سیستم (شیطان) "شادی" واهی ، مبتذل و لحظه ای دریافت می کنند که غرق در خودپرستی (منیت) است. انسان که طبق قوانین معنویت زندگی نمی کند ، ازشعوری که وسیله کنترل سیستم (شیطان) است، اطاعت می کند و به او گوش فرا میدهد، تحت اقتدارسیستم (شیطان) است ، به عبارت دیگر ، از آنجایی که او برده شیطان است و شیطان برنامه های خود را به او دیکته می کند ، شخص آن برنامه ها را ازان خود می میپندارد. شیطان (سیستم) چه چیزی را دیکته می کند؟ سیستم (شیطان) میگوید: او از تو متنفر است ، کمتر کار می کند ، ولی درآمد بیشتری کسب می کند ، دزدی می کند و زندگی خوبی دارد ، دوستان خوبی دارد و موقعیت بالایی کسب کرده است ، به تو فرصت نمی دهد "برای خودت ادم بشی" ، تو باید قدرت داشته باشی ، تو باید پول بیشتری کسب کنی و چیزهای بسیاری دیگر و بدین ترتیب غرور انسان را تحریک می کند. هرچه چنین افکار منفی بیشتر باشد ، فرد از معنویت (از این رو ، از عشق) فاصله می گیرد. با بیشتر و بیشتر دورشدن از معنویت ، او خودپرستی (منیت) بیشتری پیدا می کند ، که منجر به افسردگی و بیماری های متعددی می شود ، که حتی با مدرن ترین داروها نیز قابل درمان نیست و به طور موقت در پس زمینه محو می شود. بنابراین، اول از همه، افسردگی و ناامیدی (همچنین تمام بیماری های دیگر) فقدان عشق است.
این سیستم (شیطان) ترس های متعددی را به انسان تحمیل می کند - ترس از مرگ ، ترس از دست دادن چیزی یا کسی ، ترس از بیچارگی ، ترس از دست دادن شغل ، ترس از بیماری ، ترس از پیری ، ترس از تنهایی ، ترس از شکست ، ترس از دست دادن خانواده و نزد یکان، ترس از دست دادن عزیزی ، ترس از از دست دادن پول ، خانه ، احترام و موارد دیگر. انسان پر از ترس به عنوان موجودی فعال ، عاقل و آزاد اندیش سرکوب می شود. از آنجا که ترس از همه احساسات انسانی دشوارترین است ، سیستم (شیطان) با القا دادن به انسان ترسهای مختلفی را از طریق شعور(ابزار خود) ، دنیای معنوی او را تجزیه می کند و در عین حال بیشتر و بیشتر او را درگیر دنیای مادی می کند. و در نتیجه ، دوباره افسردگی و ناامیدی.
سیستم (شیطان) بیشتر و بیشتر اندیشه انسان را بر روی "من" او متمرکز می کند. هرچه فرد بیشتر روی "من" خود تمرکز کند ، افکار منفی بیشتری نیز دارد. و این افکار منفی همچنین آن را از معنویت جدا میکند (یعنی از عشق هم). با فرو رفتن عمیق تر در این افکار ، فرد هر روز هر چه بیشتر از دنیای معنوی جدا می شود. و سپس افسردگی "از راه میرسد". او در دنیای مادی (توهم) به دنبال شادی است ، در حالی که فراموش می کند دنیای بیرون بازتابی از دنیای درون است - اگر در درون صلح و ارامش نباشد ، پس به دنبال آرامش در اطراف خود نباش. شعور (ابزار شیطان) فرد را به سمت نارضایتی سوق می دهد. عدم رضایت از کار ، خانواده ، فرزندان ، همسر ، رئیس ، کارمندان ، همسایگان ، دولت ، قوانین ، اقتصاد ، حمل و نقل شهری ، خدمات و غیره. نارضایتی انسان بی پایان است. این احساس همیشه دارای "دم" هایی مانند تحقیر، سرزنش ، نفرت ، کینه و ... است که در نهایت توده بزرگی از افکار منفی به وجود می اورد ، که به تدریج به افسردگی و ناامیدی تبدیل می شود. افراد اغلب براساس معیارهای ایجاد شده توسط شعور(ابزار شیطان) ، خود را با دیگران مقایسه می کنند. و قطعاً "چیز خوبی پیدا میکنند" که آنها ندارند. سپس آنها شروع به حسادت و نفرت می کنند. همچنین اتفاق هم می افتد که بسیاری از "خوبی ها" را در خود پیدا می کنند ، خود را بهتر از دیگران می دانند که این باعث غرور می شود. مقایسه خود با کسی نادانی و درک نادرست از این واقعیت است که در دنیای الهی همه افراد فردی و منحصر به فرد هستند. و نه تنها انسان ها، تمام موجودات زنده و غیر زنده جهان. و انسان با اعمال خلاف قوانین خدا ، افسردگی و ناامیدی را برای خود به ارمغان می آورد. اگر انسان ، به جای مقایسه دردناک ، دریچه دنیای درونی خود را باز کند ، در آنجا بی وقفه چیزهای خوب و زیبایی را می بیند که فقط متعلق به او و هیچ کس دیگری نیست.
به دنیای درونی خود نگاهی بیندازید ، پر از عشق شوید و آن را به رایگان به همه هدیه دهید و همیشه سالم خواهید بود. خود را از نظر معنوی غنی کنید - افسردگی و ناامیدی شما را دور می زند.
گلزار