کعبه قلب خمینی
- 20-01-2025, 13:18
- ЦЕНТР КВАНТОВОГО МЫШЛЕНИЯ
- 0
- 133

پس از آشنایی با اشعار امام خمینی (ره) مشخص می شود که وی علاوه بر رهبری سیاسی و مذهبی، شاعری با قابلیت نیز هستند. این اولین آشنایی من به عنوان خواننده با شعر امام است. دیدن قلب الهام گرفته فردی که تاریخ ایران را از ویرانه هایش دگرگون کرد، تماس با روح احساس جذابی است. از اشعار امام به خوبی می توان دریافت که راه های منتهی به حق تعالی که در طول عمرش به سوی حق می کوشد نیز متفاوت است. او یک عشق دارد، یک سجده - آن هم خداوندی است که همه قبله ها را به سوی خود هدایت می کند.
طوفان های شاعر به پایان نمی رسد، رنج های ناشی از موقعیت هایی که با آن مواجه می شود او را محکم تر به عشقین می بندد، اما آیا می توان لذت و خطر این موقعیت ها را توصیف کرد؟ کسی که عاشق نیست از عشق چه می داند؟ با این حال، امام میخواهد مانند چراغ به گمشدگان در دریای دنیا راه را نشان دهد. شاعر به ما خطاب می کند. او می خواهد تا درهای قبر مردم زده شود درهای قلب انها را بزند.
عاشق
در اکثر اشعار امام شاعر، به حاکم دنیا و دل خود را «یار»، «رفیق» خطاب می کند. این کلمات مانند درویش صوفی که در رقص سیما می چرخد از زبانش جاری می شود.
این دوست دکتری است که روی زخم های دردناک او مرهم می زند. این زخمها دردهای دا است که وقتی در هیاهوی دنیا، در دغدغههای روزمره دنیای گناهآلود گم میشویم، میافتیم.
به جز بهترین دوستم که جایگزین حلقه دوستانم شد
من هیچ کسی دیگری ندارم که روی زخمم مرهم بمالد.
عاشق پس از نوشیدن شراب عشق مست است. در حالی که او شراب ساقی را به عنوان عشق خدا می نوشید، میخانه خانه معنوی او شده است. این استعاره از امام خمینی در اصطلاح صوفیانه به مستی از عشق خداوند متعال اشاره دارد. درویشی با ورد نام خدا روحش را مست می کند و جان مست ریند با حسرت عشق راهی جاده می شود.
آنقدر مست شو که عقلت را از دست بده، خودت را فراموش کن.
راه دلبر تا ابد برای سران هوشیار بسته است.
(عاشق شراب)
راه
شاعر می داند که راهی که طی می کند بر بی نهایت و ابدیت نور می تابد. همه ما این مسیر را طی می کنیم. مسیر برخی از مردم صاف است، در حالی که مسیر برخی دیگر پر از سنگریزه است. رختخواب برخی افراد در قبرشان با ابریشم پوشیده شده است و برخی دیگر با خار. امام قصد ندارد معمایی را حل کند که علما و حکمای بزرگ جهان نتوانسته اند حل کنند. او فقط سعی می کند با خودش کنار بیاید، تا بین روح و بدنش هماهنگی پیدا کند.
نه ابوسینا و نه صدرای حکیم نتوانستند به هسته مشکلات ما برسند.
آنها به علت اصلی مشکلات نرسیده اند.
(هدف راه نیستی است)
... محبت خدا در ذات انسان است، در خمیرمایه گلی که از آن ساخته شده است.
خداوند متعال محبت روح خود را در پدر ما آدم و مادرمان حوا دمید که آنها را آفرید تا دنیا را آراسته و به آن حیات بخشد. در مثالی که در بالا از غزل «هدف راه نیستی است» آوردیم، می بینیم که یک شخصیت تأثیرگذار و انقلابی در تاریخ ایران فهمیده است که چرخاندن محور دنیا غیرممکن است. هر قدمی که انسان برمی دارد تحت کنترل خداوند است و هیچ کس نمی تواند حتی یک برگ را بدون اجازه او بچیند.
با وجود اینکه هر روز از دری به در دیگر می گذریم و جای را جای دیگری می گیرد، ابدیت در انتظار ماست. می توانید از یک کاروان پیاده شوید و سوار کاروان دیگری شوید و یک سروان را با سروانی دیگر عوض کنید. اما پایان راه تغییر نمی کند. صرف نظر از هدف کاروانی که عازم آن هستید، یک قبله، یک حجاز در انتها وجود دارد - بی نهایت منتهی به خدا. همانطور که از سطرها پیداست، امام خمینی در لباس صوفی به راه می افتند و لبخند غمگینی به زودگذری دنیا می زنند. حیف برای کسانی که این را نمی فهمند. وقتی امامی که می تواند هزاران نفر را به پیروی از کلام و خواست اسلام قانع کند، با خدا خلوت میکند، دنیا رنگ دیگری به خود می گیرد. وجدان او شروع به مناظره با خدایش می کند.
عذاب
این جایی است که رنج ها شروع می شود. این مصائب از درک این موضوع ناشی می شود که روزی جام مرگ در دست آدمی قرار می گیرد. وقتی ناقوس مرگ به صدا در میآید، برخی با ناراحتی و برخی دیگر با شادی به این دعوت میپیوندند.
چرا طوفان از قله مرتفع به گل سرخ می زند
آیا او زیبایی آن گل رز را ندیده است؟
(جرقه های رنج)
...این رنج، رنج عاشق به خاطر معشوقش است. رنجهایی که فرد برای رسیدن به خواستههایش متحمل میشوند، تپشهای کوچک در مسیر سعادت در مکان نهایی است. جان برای رسیدن به یارش تلاش می کند. به همین دلیل پیمودن راه کعبه عشق بیهوده است. کعبه باید در درون تو باشد، در قلب تو، در خانه روحت که خداوند در آن ساکن است. اگر روحت اهل حجاز نیست، فرقی نمی کند که رو به کعبه باشی یا نه. ای مسافر قبله را در درون خود جستجو کن. برای یکی کعبه در شراب که دردست ساضی است، برای دیکی دیگر در کلمه «لبیک» درویش، برای دیگری در بت هایی که آفرید و در چیزهای دیگری... دیگری...
اگر نقاب چشمانت را بردارى، اگر درهاى قلبت را باز كنى، مى فهمى كه هم خوبى و هم بدى، هم درد و هم شادى درهسته ای ادراك اوست. ما خود و خالق را در چارچوب فرصت هایی که خداوند به ما داده است، در چارچوب اجازه ای که به ما داده است، درک می کنیم. ما به همان اندازه که خدا را درک می کنیم دنیا را احساس می کنیم. ما انسان ها را همانقدر دوست داریم که خدا را دوست داریم...
ای نگهبان کعبه آیا وقتش نرسیده است؟
پرده را بلند کن، بلند کن.
کعبه دلهای مستیان مثل همیشه باز است.
(کعبه دل)
گل رز
هنگامی که پرده ها برداشته می شود، چهره ماننده گل رز آخرین پیامبر خدا، حضرت محمد (ص) می درخشد. نگاهی به غزل «زنجیرهای دل» بیندازیم.
گل رز صورت تو! امید دیگری نمی دانم.
اگر مرا نجات ندهی، نمی دانم چه بلایی سرم می آید.
... عطر این گل رز بشریت را فرا گرفت و آمد تا نسل بشر را از غفلت بیدار کند. اشک های خونی گل رز قطره قطره به چشمانی که از بصیرت بسته شده بودند ریخت و عطر عنبر مغزهای خواب آلود را بیدار کرد. محمد صلوات الله به دنیا آمد تا راهنمای ما باشد تا عطر رحمت و محبت خدا را پخش کند. عطر دلبر در دلها جاری شد و جانها را مسحور کرد.
همه عطرهایی که ازگل رز استشمام می کنیم
از عطر دلبر می درخشد و نور تاریکی را درنوردد.
(بوی دلبر)
غلامان فریب چشمه سرابی را خوردند که در بیابان های بی آب می جوشید. در بیابان های آتشین گونه های گل سرخ سرخ شد و خارهایش دل ها را آزار داد و پیامبر ما بر دل های سوزان آب ریخت و به صحرا جان بخشید.
فانوس دریایی
شاعر در غزلیات خود آشکار می کند که گرچه دست کشیدن از دنیا مادی صوفیان را بهترین راه برای رسیدن به خدا نمی داند، اما قلب او محل عشقی عظیم به خالق است. خدا فانوس دریایی است و فقط دلهای به آن میرسند که جشم بصیرتشان باز است، در حالی که قلب های با چشمهای بسته در آبهای تاریک و متلاطم گم شدهاند و به انتهای راه نمیرسند.
در اشعار امام ، به نظر می رسد عرفان تلاشی برای رسیدن به رازهای است که انسان نمی تواند با حواس درک کند. اما این تلاشها واقعی است. زیرا ، دست های دراز شده به خدا ، زبانها پر از التماس و چشمان گریان بدون جواب نخواهد ماند. او راه به سوی خدا را به ما نشان می دهد. خالق به کسانی که دوست دارد ا اجازه می دهد که آن جیز ها را که دیگران درک نمی کنند درک کنند و احساس نمی کنند احساس گنند و نمی فهمند بفحمند. اما خدا درهای بصیرت فرزندان آدم یواش یواش باز میکند. اگر او از یک درب با عزت عبور کند ، می تواند ارزش آنچه را که به او اعطا شده را بداند و فقط در صورت در دیگری باز میشود که به قدرت خالق سپاسگزار باشند که، انها را اغریده است.
... و همینطور تا آخرین در. هر موجود آفریده شده تنها می تواند به اندازه ای که خالق اجازه می دهد از دانش و حکمت برخوردار باشد. برخی از مردم هرگز دست از کتاب نمی کشند، اما به همان همانطور که به این دنیا آمده اند به زندگی خود پایان می دهند. دیگری کتاب هایی را که می خواند با زندگی مقایسه می کند، از خدا می خواهد که زندگی را برایش توضیح دهد و از او می خواهد که حقیقت را آشکار کند. آفریدگار متعال اسرار حکمت را بر او آشکار می کند و قلب بنده اش را از رحمت و شفقت خود پر می کند. ترحم را از بین می برد و ما را به رحمت هدایت می کند. به ما می آموزد که مخلوق را به عشق خالق دوست بداریم.
شاعر از مردم میخواهد که از آتش فانوس در دل خود آتشگاهی بسازند و در اعماق دریا فانوس جدیدی را روشن کنند. اگر فانوس دریایی درون آن نباشد، فانوس دریایی که وسط دریا می سوزد، مسیر را روشن نمی کند. باید در قلب نور باشد و در روح باید میل به شکستن تاریکی و ظهور در نور وجود داشته باشد. با در دست گرفتن آتش جهنم، نمیشود به روح ها نور افکند.
مترجم: گلزار بیاتی